کد مطلب:225226 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:264

مجلس حضرت رضا با سلیمان مروزی متکلم خراسان در محضر مأمون در باب توحید
در عیون أخبار و بحارالأنوار و بعضی كتب أخبار و آثار مروی است كه حسن بن محمد نوفلی گفت: سلیمان مروزی كه در زمان خود متلكم أهل خراسان بود به خدمت مأمون بیامد، مأمون در تكریم و انعام او بكوشید و او را به صله و احسان برخوردار ساخت و از آن پس گفت: پسر عمم علی بن موسی علیهماالسلام از حجاز به جانب من عز قدوم داده و دوستدار تكلم با متكلمین و أصحاب كلام است چه باشد كه روز ترویه نزد ما بیائی و برای مناظره ی با او آماده شوی.

سلیمان گفت: ای أمیرالمؤمنین همانا مكروه می شمارم كه از چنان شخص بزرگوار در مجلس تو با حضور جماعتی از بنی هاشم سؤالی نمایم و چون از جواب من قاصر گردد نزد آن جماعت شكستگی بر وی فرود آید، هیچ روا نیست كه با وی به كنجكاوی روی و از بدایت مسائل به نهایت آن استقصاء و استطلاع شود.

مأمون گفت: من به تو فرستادم و تو را خواستم كه نیروی تو را در سخنوری می دانستم، هم أكنون مرادی جز آن ندارم كه در مناظره ی او اقلا یك دلیل او را رد و سخنش را قطع نمائی، سلیمان گفت: یا أمیرالمؤمنین اگر مراد تو همین است



[ صفحه 297]



كفایت این امر را بنمایم، مرا با او در یك مجلس اندرآر اگر مذمتی بر من فرود آید با من بگذار، كنایت از اینكه علی بن موسی الرضا علیه السلام نتواند بر من غلبه نماید تا نقص و نكوهشی بر من فرود آید.

این وقت مأمون به حضرت رضا سلام الله علیه پیام فرستاد كه مردی از أهل مرو به نزد ما آمده است و در میان أهل كلام وحید روزگار است، اگر بر وجود مباركت آسان است كه بر خود زحمت نهی و به جانب ما تشریف قدوم دهی چنان فرمای.

نوفلی می گوید: امام رضا علیه السلام به وضوء برخاست و با ما فرمود: شما از پیش بروید و عمران صابی با ما بود پس برفتیم تا بدربار مأمونی رسیدیم، یاسر و خالد دو نفر غلام مأمون بودند دست مرا گرفته به حضور مأمون درآوردند.

چون سلام فرستادم مأمون گفت: برادرم أبوالحسن كه خداوندش باقی بدارد در كجا است؟ گفتم: مشغول پوشیدن جامه بود و ما از پیش بیامدیم و به فرمان او زودتر حاضر شدیم، آنگاه گفتم: یا أمیرالمؤمنین غلام تو عمران با من و اینك بر در است، گفت: عمران كیست؟ گفتم: عمران صابی كه به دست تو اسلام آورد، گفت: او را اندر آورند:

چون حاضر شد مأمون او را ترحیب نمود بعد از آن گفت: ای عمران نمردی تا از بنی هاشم شدی! عمران گفت: یا أمیرالمؤمنین سپاس خدای را كه مرا به وجود شما شرافت بخشید، مأمون فرمود ای عمران اینك سلیمان مروزی متكلم خراسان است، عمران گفت: ای أمیرالمؤمنین وی همان كسی باشد كه خود را یگانه خراسان می داند و هیچ كس را در نظر و فكر همسنگ خود نمی شمارد و منكر بداء است.

راقم حروف گوید: از این پیش به معنی بداء اشارت نمودیم، مأمون گفت: اگر چنین است از چه روی با وی مناظره نمی كنید؟ عمران گفت: این كار به اختیار او است، در این حال امام رضا علیه السلام درآمد و فرمود: «فی أی شی ء كنتم؟» در چه كار و چه مطلب اندر بودید؟ عمران عرض كرد: یابن رسول الله این مرد سلیمان



[ صفحه 298]



مروزی است، سلیمان با عمران گفت: آیا به أبی الحسن و كلام او در باب بداء رضا می دهی؟ عمران گفت: به قول أبی الحسن می دهم كه آن حضرت در این باب برای من اقامت حجتی فرماید كه به دستیاری آن بر امثال و نظرای خودم از أهل نظر احتجاج بورزم.

مأمون عرض كرد: یا أباالحسن در این امر بدا كه عمران و سلیمان در آن مشاجرت می ورزند چه فرمائی؟.

امام رضا علیه السلام فرمود: چرا منكر می شوی ای سلیمان و حال آنكه خداوند تعالی می فرماید: «أولم یرالانسان انا خلقناه و لم یك شیئا» و خدای عزوجل می فرماید: «و هو الذی یبدء الخلق ثم یعیده» و می فرماید: «بدیع السموات و الأرض» و خداوند عزوجل می فرماید: «یزید فی الخلق ما یشاء» و می فرماید: «و بدأ خلق الانسان من طین» و نیز یزدان عزوجل می فرماید: «و آخرون مرجون لأمرالله اما یعذبهم و اما یتوب علیهم» و هم می فرماید: «و ما یعمر من معمر و لا ینقص من عمره الا فی كتاب».

مقصود این است كه تمام این آیات شریفه كه غالب آن در ذیل كتب مباركه مشروحا و مفسرا رقم شده است بر بدا دلالت كند.

سلیمان عرض كرد: آیا در أمر بداء از آباء عظامت علیهم السلام چیزی روایت می فرمائی؟ فرمود: بلی از پدرم از أبوعبدالله علیهماالسلام روایت دارم كه فرمود: «ان لله عزوجل علمین علما مخزونا مكنونا لا یعلمه الا هو» از این علم است بدا «و علما علمه ملائكته و رسله» و علمی است كه خدای به ملائكه خود و پیغمبران خود آموخته است «فالعلماء من أهل بیت نبینا یعلمونه» این علم را علمای أهل بیت پیغمبر ما می دانند.

سلیمان عرض كرد: دوست همی دارم كه این معنی را برای من از كتاب خدای تعالی بیرون آوری، یعنی بر آنچه فرمودی و به حدیث آوردی آیتی از كتاب خدای شاهد بیاوری، فرمود: قول خداوند با پیغمبر خودش صلی الله علیه و آله كه می فرماید:



[ صفحه 299]



«فتول عنهم أنت بملوم» روی از ایشان برتاب و چون برتافتی هیچ كس را نرسد تو را به نكوهش در سپارد «أراد هلاكهم ثم بدا».

خداوند قهار اراده هلاك و دمار آن گروه را فرمود، چه در آن وقت برحسب ظاهر مصلحت این طور اقتضا داشت كه آن طور أمر شود و از آن پس صلاح حال اقتضای نوع دیگر بدا را نمود و فرمود: «و ذكر فان الذكری تنفع المؤمنین» و پند ده أهل ایمان را، چه پند دادن سود می رساند گروندگان را.

در تفسیر وارد است كه چون خداوند تعالی در حق أهل طغیان كه پیغمبران یزدان را به سحر و جنون نسبت می دادند با پیغمبر خود صلی الله علیه و آله فرمود كه چون مكرر این مردم طاغی را به هدایت بخواندی و ایشان به واسطه ی اصرار در شقاق و ابرام در عناد از قبول قول سر برداشتند، پس از مجازات ایشان روی برتاب تا گاهی كه به قتال ایشان أمر یابی، پس تو در پیشگاه حضرت كردگار به واسطه این روی برگردانیدن بعد از تكرار ابلاغ و دعوت ملامت زده نمی شوی، چه در این صورت ملامت برایشان است كه ترك قبول دعوت نمودند.

حضرت رسول صلی الله علیه و آله از نزول این آیه ملول شد و أصحاب در پهنه ی اندوه درآمدند تا مگر وحی الهی منقطع و عذاب سماوی نزدیك شد، باز این آیه آمد كه أهل ایمان را به پند و اندرز درسپار كه پند دادن سود می رساند مؤمنان را، و به جهت عناد كافران و انكار أهل طغیان ترك مكن پند دادن به أهل ایمان را، چه موجب فزونی بصیرت ایشان می شود، در خبر است كه روزی أمیرالمؤمنین علی علیه السلام پیراهنی در خود پیچیده از سرای بیرون آمد و محزون و غمناك بود.

فرمود: چون آیه «فتول عنهم فما أنت بملوم» نازل شد هیچ كس از ما نبود جز اینكه غمناك و بر انقطاع وحی و نزول عقوبت متیقن گشت، و چون آیه ی «فذكر فان الذكری تنفع المؤمنین» فرود آمد مسرور شدیم.

گفته اند: كلام مذكر، باید بر ده چیز مشتمل باشد تا شنوندگان را سود رساند: نخست تذكیر و برشمردن نعمت الهی تا به شكرش قیام گیرند، دوم: باز



[ صفحه 300]



گفتن ثواب محنت و بلا تا شكیبائی جویند، سوم، بیان عقوبت معاصی و شمار آن تا از آن انزجار و توبت نمایند، چهارم: عرض مكاید و وساوس شیطانی تا از آن كناری گیرند، پنجم: به یاد آوردن زوال و عدم اعتبار روزگار غدار تا دل در آن نبندند، ششم: مرگ را به یاد آوردن تا آماده رفتن شوند.

هفتم: تكرار ذكر قیامت تا كار آن روز را بسازند، هشتم: بیان دركات دوزخ و انواع عقوبات آن تا از آن بیمناك گردند، نهم تعداد درجات بهشت و أقسام نعمتهای آن تا به آن راغب شوند، دهم: بنای كلام بر خوف و رجا تا از آن در بیم و امید باشند نه مأیوس از رحمت و نه مغرور به طاعت گردند، پس هر موعظتی كه مشتمل بر این سخنان است سود رساننده مؤمنان است.

سلیمان عرض كرد: بر آنچه فرمودی برای من بیفزای، امام رضا علیه السلام فرمود: به تحقیق خبر داد مرا پدرم از پدرانش از رسول خدا صلی الله علیه و آله كه خداوند به سوی پیغمبری از پیغمبرانش وحی فرستاد كه به فلان پادشاه خبر بده كه من تو را در فلان و فلان زمان قبض روح می نمایم، پس آن پیغمبر بیامد و پادشاه را خبر داد چون پادشاه بدانست به دعای خداوند بپرداخت تا از تخت بزیر افتاد و عرض كرد: ای پروردگار من چندان مرا مهلت بده تا این كودك من جوان گردد و كار خود را به انجام برسانم.

پس خداوند تعالی به سوی آن پیغمبر وحی فرمود كه نزد فلان پادشاه برو و او را اعلام كن كه من مرگش را به تأخیر افكندم و پانزده سال بر عمرش بیفزودم آن پیغمبر عرض كرد: پروردگارا تو خود می دانی كه من هرگز دروغ نگفته ام.

راقم حروف گوید: شاید مقصود این است كه چون در خبر أول پادشاه را به مرگش حدیث كردم و نمرد، و اكنون اگر بدو شوم و خبر دوم را بدهم چون صدق خبر أول معلوم نشد مردمان مرا به دروغ نسبت دهند، پس خداوند عزوجل بدو وحی فرستاد: «انما أنت عبد مأمور فأبلغه ذلك» بدرستی كه تو بنده ی مأمور هستی پس این پیام را بدو برسان «والله لا یسئل عما یفعل«خداوند مسئول



[ صفحه 301]



أفعال خود نمی شود.

پس از آن امام رضا علیه السلام روی با سلیمان آورد و گفت: گمان می برم كه تو در این باب با یهود همانند شدی، سلیمان عرض كرد: پناه می برم به خداوند از این أمر، مگر یهود چه می گویند؟ فرمود: «قالت الیهود یدالله مغلولة» جماعت یهود گویند: دست خدای بسته است، مقصود ایشان این است كه خداوند تعالی از هر چه باید فراغت یافته و دیگر احداث چیزی نمی فرماید و تصرفی در امورات نمی كند پس خداوند عزوجل فرمود: «غلت أیدیهم و لعنوا بما قالوا» بسته و مغلول شده است دستهای مردم یهود و به واسطه آن سخن كه گفتند از رحمت خدای دور شدند.

«و لقد سمعت قوما سئلو أبی موسی بن جعفر علیهماالسلام عن البداء فقال: ما ینكر الناس من البداء و ان الله لیقف قوما یرجیهم لأمره» و در نسخه دیگر «أن یقف الله قوما» مسطور است، بالجمله فرمود: به تحقیق شنیدم قومی از پدرم موسی ابن جعفر علیهماالسلام پرسیدند از بدا، فرمود: این انكار مردمان در امر بدا از چیست همانا خداوند تعالی قومی را باز می دارد تا أمر او و به روایتی أمر ایشان را به تأخیر افكند.

سلیمان عرض كرد: آیا مرا خبر نمی دهی از آیه «انا أنزلناه فی لیلة القدر» در چه چیز نازل شده است؟ فرمود: ای سلیمان «لیلة القدر یقدر الله عزوجل فیها ما یكون من السنة الی السنة من حیاة أو موت أو خیر أو شر أو رزق فما قدره فی تلك اللیلة فهو من المحتوم».

شب قدر آن شبی است كه خداوند تعالی در آن شب تقدیر می فرماید آنچه را كه از آغاز آن سال تا پایان آن سال واقع خواهد شد از زندگی و مردگی و خوبی و بدی و رزق و روزی، پس هر چه را كه خدای در این شب مقدر فرموده حتمی الوقوع است.

سلیمان عرض كرد: الان خوب فهمیدم فدایت گردم بر من بیفزای، فرمود ای سلیمان «ان من الامور امورا موقوفة عندالله عزوجل یقدم منها ما یشاء



[ صفحه 302]



و یؤخر ما یشاء، یا سلیمان ان علیا علیه السلام كان یقول: العلم علمان: فعلم علمه الله لملائكته و رسله فما علمه ملائكته و رسله فانه یكون و لا یكذب نفسه و لا ملائكته و رسله، و علم عنده مخزون لم یطلع علیه أحدا من خلقه یقدم منه ما یشاء و یؤخر منه ما یشاء و یمحو ما یشاء و یثبت ما یشاء».

همانا پاره از امور هست كه در حضرت یزدان تعالی توقف دارد مقدم می دارد خدای از آنها آنچه را كه خواهد، و مؤخر فرماید چیزی را كه بخواهد، ای سلیمان به درستی كه علی علیه السلام می فرمود: علم دو علم است: علمی است كه یزدان تعالی آن را تعلیم ملائكه و پیغمبران خود فرموده و این علم به وقوع و ظهور می رسد، چه خدای خود را و فرشتگان و فرستادگان خود را تكذیب نخواهد كرد، و علمی است كه در حضرت یزدان مخزون است و هیچ یك از مخلوق را بر آن مطلع نساخته است و مقدم می دارد از آن چیزی را كه خواهد، و مؤخر می گرداند از آن چیزی را كه خواهد، و محو می گرداند چیزی را كه خواهد، و اثبات می نماید چیزی را كه خواهد.

راقم حروف گوید: از این پیش در كتاب حضرت سجاد و سایر أئمه علیهم السلام به این آیه و شرح مسئله بداء و بیانات مفصله اشارت كرده ایم، بالجمله این وقت سلیمان با مأمون گفت: بعد از این روز منكر مسئله بداء نمی شوم انشاء الله تعالی و تكذیب آن را نمی نمایم.

مأمون گفت: ای سلیمان هر چه خواهی از أبوالحسن بپرس أما به طور خوش و استدراك و انصاف به گوش هوش در سپار، سلیمان عرض كرد: یا سیدی از تو سؤال بكنم؟ فرمود: «سل عما بدالك» از هر چه در مخزن سینه و اندیشه ات خطور می نماید بپرس.

عرض كرد: چه می فرمائی در حق كسی كه اراده را اسم و صفت قرار می دهد مثل حی و سمیع و بصیر و قدیر؟.

امام رضا علیه السلام فرمود: «انما قلتم حدثت الأشیاء و اختلفت لانه شاء



[ صفحه 303]



و أراد و لم تقولوا حدثت الأشیاء و اختلفت لانه سمیع و بصیر و قدیر، فهذا دلیل علی انهما لیست مثل سمیع و لا بصیر و لا قدیر» اینها با هم فرق دارد بدرستی كه شما می گوئید أشیاء حادث گردند و مختلف شوند، چه مشیت و اراده خدای بر آن علاقه گرفته است و خداوند خواسته است و اراده فرموده است، أما نمی گوئید كه حدوث و اختلاف أشیاء به سبب آن است كه خداوند سمیع و بصیر و قدیر است پس این خود دلیل بر آن است كه اسم و صفت جز این است و مشیت و اراده به معنی دیگر است.

سلیمان عرض كرد: خداوند تعالی همیشه مرید بوده است یعنی دائم الاراده است؟ امام رضا علیه السلام فرمود: ای سلیمان فارادته غیره» پس اراده خدای غیر از خدا است؟ عرض كرد: بلی، فرمود: «فقد اثبت معه شیئا غیره لم یزل» پس اگر چنین است كه تو قائلی البته چیزی را همیشه با خدای ثابت و برقرار می داری كه غیر از او است.

سلیمان عرض كرد: من این را ثابت نمی كنم، امام رضا علیه السلام فرمود: «أهی محدثة؟» آیا اراده حادث است؟ سلیمان عرض كرد: اراده حادث نیست، این وقت مأمون فریادی به سلیمان بركشید و گفت: «أمثله یعایا أو یكابر؟ علیك بالانصاف أما تری من حولك من أهل النظر» آیا با چون وی كسی از راه مكابرت و منازعت سخن توان كرد و به چون و چرا اندر شد یا او را ناتوان كرد و عاجز گردانید باید از طریق انصاف نگردی، مگر نگران أهل مناظرات نیستی كه در اطراف تو حاضر هستند.

بعد از آن مأمون روی با امام رضا علیه السلام آورد و عرض كرد: ای أبوالحسن با سلیمان تكلم فرمای، چه او متكلم أهل خراسان است، امام رضا علیه السلام دیگر باره بر سلیمان اعاده ی مسئله نمود و فرمود: «هی محدثة یا سلیمان فان الشی ء اذا لم یكن أزلیا... كان محدثا و اذا لم یكن محدثا كان أزلیا» اراده حادث است ای سلیمان زیرا كه هر چیزی چون ازلی نباشد حادث خواهد بود و اگر حادث نباشد أزلی



[ صفحه 304]



خواهد بود.

سلیمان عرض كرد: اراده خدا از خدا می باشد چنانكه سمع خدا و بصر خدا و علم خدا از خداست؟ امام رضا علیه السلام فرمود: «فارادته نفسه» پس با این سخن كه تو گفتی اراده خدای را نفس خدا می دانی، عرض كرد نیست، فرمود: پس مرید مثل سمیع و بصیر نمی باشد، عرض كرد: نفس خدای خود را مرید ساخته چنانكه نفس او خود را سمیع ساخته و نفس او خود را بصیر گردانیده و نفس او خود را عالم نموده.

امام رضا علیه السلام فرمود: «ما معنی أراد نفسه، أراد أن یكون شیئا و أراد أن یكون حیا أو سمیعا أو بصیرا أو قدیرا؟ قال: نعم» چیست معنی اینكه نفس خدای تعالی او را مرید كرده است؟ یعنی مقصود تو این است كه اراده كرده است كه چیزی باشد یا اراده فرموده است كه زنده و شنونده و بیننده باشد؟.

سلیمان عرض كرد: بلی، امام رضا علیه السلام فرمود: «أفبارادته كان ذلك» آیا به اراده خود دارای این صفات باشد؟ سلیمان عرض كرد: بلی، فرمود: «فلیس لقولك أراد أن یكون حیا سمیعا بصیرا معنی اذا لم یكن ذلك به ارادته» پس برای قول تو كه ارده كرده است كه حی سمیع بصیر باشد معنی نخواهد بود گاهی كه به اراده ی او نباشد.

سلیمان عرض كرد: آری محققا باید این صفات به اراده ی خدای تعالی متحقق گردد، مأمون و كسانی كه در حضورش حاضر بودند از این سخن سلیمان بخندیدند، امام رضا علیه السلام نیز متبسم شد و با آن جماعت فرمود: «ارفقوا بمتكلم خراسان یا سلیمان فقد حال عندكم عن حالة و تغیر عنها و هذا ما لا یوصف الله عزوجل به فانقطع» با متكلم خراسان برفق و مدارا رفتار كنید، ای سلیمان پس بنابراین بایستی یزدان عزوجل را شما هر ساعتی از حالی به حالتی اندر آورید و به حالت تغیر بدانید و این تغیر حالت و گوناگون شدن را نتوان از اوصاف الهی شمرد، چون سخن به این مقام پیوست سلیمان را راه سخن به جای نماند و رشته ی كلامش بالمره منقطع شد.



[ صفحه 305]



بعد از آن امام رضا سلام الله تعالی علیه فرمود: ای سلیمان از تو از مسئله پرسش می كنم، عرض كرد: بپرس فدایت بگردم، فرمود: «أخبرنی عنك و عن أصحابك تكلمون الناس بما تفقهون و تعرفون أو بما لا تفقهون و لا تعرفون» با من از خودت و اصحابت بازگوی كه مردمان را به آنچه می دانند و می شناسند سخن می كنید یا به آنچه نمی دانند و نمی شناسند؟ عرض كرد: به آنچه دانسته و فهمیده شود، فرمود: «فالذی یعلم الناس أن المرید غیر الارادة المرید قبل الارادة و أن الفاعل قبل المفعول، و هذا یبطل قولكم أن الارادة و المرید شی ء واحد».

آنچه را كه مردمان می دانند این است كه اراده كننده غیر از خود اراده است و مرید قبل از اراده است و فاعل پیش از مفعول است و این مطلب باطل می سازد قول شما را كه می گوئید: اراده و مرید هر دو یك چیز هستند، عرض كرد: فدایت شوم این مسئله نه از آن قبیل است كه مردمان بتوانند بشناسند و بدانند.

امام رضا علیه السلام فرمود: «فاریكم ادعیتم علم ذلك بلا معرفة و قلتم الارادة كالسمع و البصر اذا كان ذلك عندكم علی ما لا یعرف و لا یعقل فلم یحر جوابا» شما را همی نگرم كه مدعی علم این امر هستید بدون معرفتی و می گوئید: اراده در حكم سمع و بصر و مانند آن است، یعنی دیدن و شنیدن قبل از بیننده و شنونده خواهد بود بدون اینكه قابل تعقل باشد، سلیمان را جوابی باقی نماند، و از آن پس امام رضا علیه السلام فرمود: «یا سلیمان هل یعلم الله جمیع ما فی الجنة و النار؟»

ای سلیمان آیا خدای به تمام آنچه در بهشت و دوزخ است عالم است؟ عرض كرد، آری، فرمود: «فیكون ما علم الله تعالی أن یكون من ذلك، قال: نعم قال: فاذا كان حتی لا یبقی منه شی ء الا كان أیزیدهم أو یطویه عنهم» پس آنچه خدای تعالی به آن عالم است در بهشت و دوزخ موجود است، عرض كرد: بلی، فرمود: پس اگر چنین باشد كه هر چه در بهشت و جهنم هست خداوند به آن عالم است آیا بر آن می افزاید یا از آن می كاهد و منقطع می گرداند؟

سلیمان عرض كرد: بلكه آن جمله را بر زیادت می گرداند، امام رضا علیه السلام



[ صفحه 306]



فرمود: «فأراد فی قولك قد زادهم ما لم یكن فی علمه أنه یكون» پس چنان می بینم خدای را چنانكه تو می گوئی كه بر زیادت می فرماید، زیاد كرده است ایشان را در بهشت و دوزخ آنچه را كه در علم او نبوده است كه خواهد بود، سلیمان عرض كرد: فدایت شوم برای مزید نهایت و پایانی نیست.

فرمود: «فلیس یحیط علمه عندكم بما یكون فیها اذا لم یعرف غایة ذلك و اذا لم یحط علمه بما یكون فیهما لم یعلم ما یكون فیهما قبل أن یكون! تعالی الله عزوجل عن ذلك علوا كبیرا» پس بایستی علم خدای به عقیدت شما به آنچه در بهشت و دوزخ موجود است محیط نباشد گاهی كه به پایان آن دانا نباشد، و چون علم خدای محیط به آنچه در بهشت و دوزخ است نباشد بایستی عالم به آنها قبل از بودن آنها نباشد و این صفت جهل است و خداوند عزوجل بسی منزه و برتر از این نسبت است.

سلیمان عرض كرد: اینكه من می گویم نمی داند آنچه را كه بعد موجود می شود به علت این است كه نهایتی برای طول بهشت و عذاب و عقابهای جهنم نیست چه خداوند تعالی بهشت و دوزخ را به خلود و جاوید بودن و بقای بدون زوال توصیف كرده است از این روی ما را مكروه و ناخوش می نماید كه برای آنها پایان و انقطاعی قایل شویم.

امام رضا علیه السلام فرمود: «لیس علمه بذلك به موجب لانقطاعه عنهم لانه قد یعلم ذلك ثم یزیدهم ثم لا یقطعه عنهم و كذلك قال الله عزوجل فی كتابه، كلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب».

تعلق داشتن علم خداوند به آنچه در بهشت و جهنم بوده و خواهد بود موجب آن نخواهد شد كه نعمت أهل نعیم یا نقمت أهل جحیم را انقطاعی حاصل گردد چه نقصانی وارد خواهد آمد كه بگوئیم خداوند تعالی بر این أمر علم دارد و فزایش می دهد آنها را و هم نعمت و نقمت و ثواب و عذاب را از أهل مینو و دوزخ باز نمی دارد و كار به تخلید و همیشگی می گذارد، چنانكه ایزد تعالی در صفت أهل دوزخ می فرماید: هر وقت از تابش آتش پوستهای كفار پخته و سوخته گردد پوستی دیگر برایشان



[ صفحه 307]



بركشیم تا همواره عذاب را بچشند، یعنی روح ایشان را انفصالی از عذاب نباشد.

و در صفت أهل بهشت می فرماید: «عطاء عیر مجذوذ» یعنی نعمتهای خدائی را در حق أهل بهشت انقطاعی و بریدنی نیست و پیوسته دائم است و امتداد آن را نهایتی و پایانی نباشد.

و نیز خداوند عزوجل می فرماید: «و فاكهة كثیرة لا مقطوعة و لا ممنوعة» مردم بهشت در فواكه و میوه های بسیار دائمی هستند كه برخلاف فواكه دنیویه هرگز فنا و زوال و انقطاع نجوید و هر وقت بهشتیان بخواهند موجود باشد و هیچ وقت از خوردن آن فواكه ممنوع نشوند، چنانكه میوه های دنیوی را مالكان آن از خوردن دیگران منع می نمایند یا به واسطه اینكه مخالف فصل و تقاضای آن یا مزاج باشد باز می دارند.

پس در بهشت نه تفاوت فصل و نه به واسطه بعد مسافت یا پاره جهات دیگر یا حدوث امراض یا وصول ضرر انقطاع وصل روی می دهد، همیشه از تمام انواع و أقصام آن و هر گونه نعمتی كه خواسته باشند برخوردارند، پس خداوند بر نعمت و عذاب عالم است و این زیادت را نیز منقطع نمی فرماید: «أرأیت ما أكل أهل الجنة و ما شربوا ألیس یخلف مكانه» می بینی و می دانی كه آنچه را كه بهشتیان می خورند و می آشامند آیا نه آن است كه خداوند قادر مانند همان نعمت كه خورده اند و آشامیده اند به جایش می آفریند.

یعنی هرگز نشود كه از خوردن و آشامیدن نعمتهای بهشتی نقصانی در آن نمودار آید یا جای آن در انظار خالی نماید بلكه هر چه از آن صرف شود به همان مقدار و همان جنس به جایش خلق شود، سلیمان عرض كرد: آری چنین است كه فرمائی نعمت دیگر خلق می فرماید، فرمود: «أفیكون یقطع ذلك عنهم و قد اخلف مكانه» آیا این نعمت از ایشان انقطاع خواهد گرفت و حال اینكه هر چه از آن بخورند و بیاشامند قدرت كامله یزدانی در جای آن همان گونه نعمت را خلق فرماید؟



[ صفحه 308]



سلیمان عرض كرد: قطع نمی شود، فرمود: «فكذلك كلما یكون فیها اذا اخلف مكانه فلیس به مقطوع عنهم» پس همچنین هر گونه نعمتی كه در بهشت است بعد از آنكه هر چه از آن نایل شوند در جایش آفریده شود هرگز از أهل بهشت قطع نمی شود و زوالی برای آن نخواهد بود، سلیمان عرض كرد: بلی نعمت خود را از بهشتیان قطع می فرماید و فزایش نمی دهد مرایشان را، امام رضا علیه السلام فرمود: «اذا یبید ما فیها و هذا یا سلیمان ابطال الخلود و خلاف الكتاب لان الله عزوجل یقول: لهم ما یشاؤن فیها و لدینا مزید».

اگر چنین باشد كه تو گوئی بایستی هر نعمتی كه در بهشت است فنا پذیرد و این حال مخالف و مبطل امر خلود و همیشگی بهشت و بهشتیان و قرآن یزدان است چه خداوند عزوجل می فرماید: برای بهشتیان هر چه بخواهند موجود و حاضر است و ما از آنچه ایشان خواهند و تصور نمایند فزون تر به آنها كرامت می كنیم، و می فرماید عطائی است كه انفصال و انقطاع و بریدن ندارد، و می فرماید: «و ما هم عنها بمخرجین» هرگز پرهیزكاران از بهشت بیرون نشوند، و می فرماید: «خالیدن فیها أبدا» همیشه در بهشت مخلد هستند، و می فرماید: «و فاكهة كثیرة لامقطوعة و لا ممنوعة» انقطاعی در نعمتهای بهشتی نیست.

راقم حروف گوید: همان عدم منع مردم بهشت از نعمتهای غیر مقطوعه دلالت بر خلود می نماید، چه نعمت بهشت را كه انقطاع و بریده شدنی نیست پس عدم منع بهشتیان نیز كه همیشه متنعم باشند دلالت بر آن می نماید كه جاویدان در بهشت هستند.

بالجمله چون كلام امام علیه السلام به این مقام ارتسام گرفت سلیمان را لجام بر دهان افتاد و راه نفس و تكلم بر وی قطع گشت، آنگاه امام رضا صلوات الله علیه فرمود: ای سلیمان «ألا تخبرنی عن الارادة فعل هی أم غیر فعل؟» آیا با من خبر نمی دهی آیا اراده فعل است یا فعل نیست؟ عرض كرد: آری اراده فعل است، امام رضا علیه السلام فرمود: «فهی محدثة لأن الفعل كله محدث» پس اراده محدث است



[ صفحه 309]



چه هر فعلی حادث است.

سلیمان عرض كرد: اراده فعل نیست، فرمود: «فمعه غیره لم یزل» پس اگر چنین است كه تو گوئی و فعل نباشد بایستی قدیم و با خدای غیر از خدای باشد و همیشگی داشته باشد، یعنی در این صورت بایستی اراده نیز ازلی و همیشه با خدای لم یزلی باشد، عرض كرد: اراده انشاء و ایجاد است.

فرمود: ای سلیمان «هذا الذی ادعیتموه علی ضرار و أصحابه من قولهم ان كل ما خلق الله عزوجل فی سماء أو أرض أو بر أو بحر من كلب أو خنزیر أو قرد أو انسان أو دابة ارادة الله عزوجل و ان ارادة الله تحیی و تموت و تذهب و تأكل و تشرب و تنكح و تلذ و تظلم و تفعل الفواحش و تكفر و تشرك فیبرأ منها و یعادیها و هذا حدها».

این مطلبی را كه قصد و عنوان كرده قول ضرار و اصحاب او است كه می گویند هر چه را كه یزدان تعالی در آسمان یا زمین یا صحرا یا دریا از سگ و خوك و بوزینه یا آدمی زاده یا هر گونه جنبنده ی كه خلق فرموده است اراده ی خداوند است و بدرستی كه اراده خدائی زنده می شود و می میرد و می رود و می خورد و می آشامد و نكاح می نماید و لذت می برد و می زاید و ظلم می كند و مرتكب فواحش می گردد و كافر می شود و مشرك می گردد و از آن براءت و با آن عداوت می ورزد، و حد آن این است.

سلیمان عرض كرد: اراده مانند سمع و بصر و علم است، امام رضا علیه السلام فرمود: دیگر باره به این امر بازگشتی، پس با من خبر بده از سمع و بصر و علم آیا مصنوع هستند؟ عرض كرد: مخلوق نیستند، امام رضا علیه السلام فرمود: «فكیف نفیتموه فمرة قلتم لم یرد و مرة قلتم أراد و لیست به مفعول له» پس چگونه مصنوع بودن اراده را نفی می كنید كه یك دفعه می گوئید: خداوند اراده كرده است و دفعه دیگر می گوئید: اراده نفرموده است، و این امر چگونه می سازد با اینكه اراده را مصنوع و مخلوق ندانند؟!.



[ صفحه 310]



سلیمان عرض كرد: این مطلب را نظیر قول ما می باشد كه یك دفعه می گوئیم داند و یك دفعه گوئیم نمی داند، فرمود: «لیس ذلك سواء لان نفی المعلوم لیس بنفی العلم و نفی المراد نفی الارادة أن یكون» این دو یكسان نیستند، یعنی اینكه شما بگوئید: یكدفعه می گوئیم عالم است و معلومی برای او ثابت می كنیم، و دفعه دیگر می گوئیم عالم نیست و معلومی از بهرش ثابت نمی كنیم با اراده مساوی نیست زیرا كه نفی معلوم دلیل نفی علم نمی شود، أما نفی مراد موجب نفی وجود اراده است كه بشود «لان الشی ء اذا لم یرد لم تكن ارادة و قد یكون العلم ثابتا» زیرا كه چون چیزی اراده نشود پس نخواهد بود و علم هم ثابت است.

«و ان لم یكن المعلوم به منزلة البصر فقد یكون الانسان بصیرا و ان لم یكن المبصر و قد یكون العلم ثابتا و ان لم یكن المعلوم» و اگر چه معلوم نباشد چنانكه بسیاری هست كه مبصر و دیده شده نیست أما انسان بصیر است پس بسیار می شود كه علم ثابت و محقق می باشد اگر چه معلومی نیست.

سلیمان عرض كرد: اراده مخلوق و مصنوع است، امام رضا علیه السلام فرمود: «فهی محدثة لیست كالسمع و البصر لان السمع و البصر لیسا بمصنوعین و هذه مصنوعة» پس اراده حادث است و مانند سمع و بصر نیست، زیرا كه سمع و بصر مصنوع و مخلوق نیستند أما اراده مخلوق و مصنوع است، سلیمان عرض كرد: اراده صفتی از صفات خداوند است و همیشه بوده است، فرمود: «فینبغی أن یكون الانسان لم یزل لأن صفته لم تزل» پس شایسته است كه انسان همیشه پاینده و بی زوال باشد، زیرا كه اراده كه صفت اوست لایزال است، سلیمان عرض كرد: لازم نیست كه چنین باشد چه تواند بود كه خداوند اراده نفرموده باشد.

امام رضا علیه السلام فرمود: ای خراسانی «ما أكثر غلطك أفلیس بارادته و قوله تكون الأشیاء» چه بسیار است غلط تو! پس به قول و عقیدت تو بایستی اشیاء به اراده و فرمان یزدان به وجود نیامده باشند! سلیمان عرض كرد: نی، فرمود: «فاذا لم تكن بارادته و لا بمشیته و لا أمره و لا بالمباشرة فكیف یكون ذلك تعالی الله عن



[ صفحه 311]



ذلك» پس اگر وجود اشیاء به موجب اراده و مشیت و امر خداوندی و مباشرت نباشد پس از كجا به وجود آیند و كیفیت این حال چگونه خواهد بود؟! خداوند برتر است از این گونه نسبتها، چون سلسله سخن به این جای مسلسل شد سلیمان از جواب بازماند و راه سخن برایش نماند.

و از آن پس امام رضا صلوات الله تعالی و تبارك علیه فرمود: آیا مرا خبر نمی دهی از این قول خدای تعالی: «و اذا أردنا أن نهلك قریة أمرنا مترفیها ففسقوا فیها» هر وقت اراده هلاك أهل قریه را كه مستوجب عذاب شده اند بفرمائیم مترفین و متمولین و پرورش یافتگان نعمت آنجا به فسق و فجور می پردازند، یعنی بذلك أنه یحدث ارادة، مقصود این است كه اراده ایجاد شود، سلیمان عرض كرد: بلی، فرمود: «فاذا حدث ارادة كان قولك ان الارادة هی هو أو شی ء منه باطلا لانه لا یكون یحدث نفسه و لا یتغیر عن حاله تعالی الله عن ذلك».

پس اگر اراده ایجاد شود اراده را معنی سخن تو كه اراده عین خداوند یا چیزی و صفتی از خداوند است باطل می گردد، زیرا كه ممكن نیست كه خداوند تعالی وجود واجب خود را ایجاد فرماید: و حال اینكه خداوند تعالی از حال خود دیگرگون نمی شود و خدای از این امور برتر و بلندتر است.

سلیمان عرض كرد كه خداوند تعالی از این قول خود «أردنا» قصد نفرموده است كه ایجاد كند اراده را، فرمود: پس مقصود خدای چیست؟ عرض كرد: كردن كار و فعل چیزی را قصد فرموده است، امام رضا علیه السلام فرمود: «ویلك كم تردد فی هذه المسئلة و قد أخبرتك أن الارادة محدثة لأن فعل فعل الشی ء محدث» وای بر تو تا چند در این مسئله سخن بنكول و اعتراف می گذرانی با اینكه با تو گفتم كه اراده حادث است، زیرا كه فعل شی ء حادث است.

سلیمان عرض كرد: پس برای اراده معنی نخواهد بود، فرمود: «قد وصف نفسه عندكم حتی وصفها بالارادة بما لا معنی له فاذا لم یكن لها معنی قدیم و لا حدیث بطل قولكم ان الله تعالی لم یزل مریدا» یزدان تعالی وصف نموده است



[ صفحه 312]



ذات خود را به عقیدت و سلیقت شما تا به آنجا كه به قول شما لازم می آید كه توصیف كرده باشد خود را به آنچه برای آن معنی نباشد، چه هر گاه اراده را معنی نباشد نه قدیم و نه حادث هر آینه باطل می شود قول شما كه خدای تعالی همیشه مرید بود.

سلیمان عرض كرد: قصد من این بود كه اراده فعلی است از جانب حق و ازلی است، فرمود: «ألم تعلم أن مالم یزل لا یكون مفعول و قدیما و حدیثا فی حالة واحدة» مگر نمی دانی كه آنچه ازلی است فعل و مصنوع نخواهد شد و امكان ندارد در یك حالت هم قدیم و هم حادث باشد، این هنگام سلیمان از عرض جواب عاجز ماند.

امام رضا علیه السلام فرمود: «لا بأس أتمم مسئلتك» باكی نست سؤالهای خود را تمام گردان، سلیمان عرض كرد: سخن من این است كه اراده صفتی است از صفات خدای تعالی، فرمود: «كم تردد علی أنها صفة من صفاته فصفته محدثة أولم تزل» تا چند برای من تكرار می نمائی كه اراده صفتی از صفات یزدانی است آیا صفت خدا حادث است یا قدیم است؟ سلیمان عرض كرد: حادث است.

امام رضا علیه السلام فرمود: «الله اكبر فالارادة محدثة و ان كانت صفة من صفاته لم تزل» خداوند بزرگ است پس اراده حادث خواهد بود و حال اینكه اگر صفتی از صفات خداوند بود ازلی بود، سلیمان جوابی باز نداد، امام رضا علیه السلام فرمود: «ان مالم یزل لا یكون مفعولا» چیزی كه ازلی باشد ممكن نیست مصنوع و مفعول باشد، سلیمان عرض كرد: در أزل چیزی از اراده و مراد نبوده مگر اراده و بس امام رضا علیه السلام فرمود: «وسوست یا سلیمان فقد فعل و خلق ما لم یزل خلقه و فعله و هذه صفة من لا یدری ما فعل تعالی الله عن ذلك».

همانا دچار وسوسه شده ی ای سلیمان ممكن نیست اراده و مراد از همدیگر تخلف نمایند پس اگر در أزل اراده باشد به ناچار مراد هم هست، پس بنابر قول تو لازم می گردد كه حق تعالی ازلی را خلق كرده باشد، یعنی چیزی كه خلقت و فعل آن ازلی است خداوند آن را خلق فرموده باشد و این صفت كسی است كه



[ صفحه 313]



نداند چه كرده است، و خدا از جهل و عدم علم منزه و مبرا می باشد، سلیمان عرض كرد: ای سید من از نخست به تو عرضه داشتم كه اراده مثال سمع و بصر و علم است.

این وقت مأمون از این سخن برآشفت و گفت: وای بر تو ای سلیمان كم هذا الغلط و الترداد اقطع هذا و خذ فی غیره اذ لست تقوی علی غیر هذا الرد، تا چند اعاده این غلط و این بازگشت را می نمائی از این رشته سخن درگذر و از مسئله دیگر آغاز كن، چه در جواب این مسئله به جز اینكه به غلط و بازگشت به همان بیان مردود سابق عودت كنی قدرت اقامت دلیل و برهانی دیگر نداری.

امام رضا علیه السلام فرمود: ای أمیرالمؤمنین او را به حال خود بگذار و سخنش را قطع مفرمای فیجعلها حجة، چه اگر سخن او را قطع فرمائی برای خود حجتی قرار می دهد و بعد از این می گوید: چون خواستم اقامت برهان نمایم سخن مرا قطع نمودند تا مغلوب نشوند. ای سلیمان تكلم كن، عرض كرد: من با تو خبر دادم كه اراده مانند سمع و بصر و علم است، امام رضا علیه السلام فرمود: باكی ندارد «أخبرنی عن معنی هذه أمعنی واحد أم معان مختلفة؟» خبر ده مرا از معنی این آیا یك معنی است یا چندین معنی مختلف است؟ سلیمان عرض كرد: معنی اراده یكی است.

امام رضا علیه السلام فرمود: پس معنی ارادت به جمله یك معنی است، سلیمان گفت: بلی، امام علیه السلام فرمود: «فان كان معناها معنا واحدا كانت ارادة القیام ارادة القعود و ارادة الحیاة ارادة الموت، و اذا كانت ارادته ارادة واحدة لم تتقدم بعضها بعضا و لم یخالف بعضها بعضا و كانت شیئا واحدا» اگر معنی اراده را یك معنی باشد پس اراده قیام اراده قعود و اراده حیات اراده مرگ است، و اگر اراده خدای یك اراده باشد بعضی چیزها مقدم بر بعضی و پاره مخالف برخی نخواهد شد و تمام أشیاء یك چیز خواهند بود.

سلیمان عرض كرد: معنای اراده مختلف است، امام رضا علیه السلام فرمود: «فأخبرنی عن المرید أهو الارادة او غیرها» با من خبر بده كه آیا مرید همان



[ صفحه 314]



اراده است یا غیر آن است؟ سلیمان عرض كرد: بلكه اراده است، فرمود: «فالمرید عندكم مختلف اذ كان هو الارادة» پس مرید نزد شما مختلف است، چه مرید بنا بر قول شما همان اراده است، سلیمان عرض كرد: ای سید من اراده مرید نیست.

فرمود: «فالارادة محدثة و الا فمعه غیره، افهم و زدنی مسئلتك» پس اراده حادث است و اگر گوئی ازلی است لازم می شود كه با خداوند تعالی غیر از او باشد یعنی تعدد قدماء لازم می گردد، ای سلیمان بفهم و بر پرسش خود بیفزای، سلیمان عرض كرد: اراده اسمی است از اسامی خدا، فرمود: آیا خداوند خود را به این نام بنامیده است؟ عرض كرد: خودش نفس خود را به این اسم موسوم نداشته است.

امام رضا علیه السلام فرمود: تو را نمی رسد خدای را به اسمی بنامی كه خدای تعالی خود را به آن نام ننامیده است، سلیمان عرض كرد: خداوند خود را وصف كرده است كه مرید است، امام رضا علیه السلام فرمود: «فلیس صفته نفسه أنه مرید اخبارا عن أنه ارادة و لا اخبار عن أن الارادة اسم من أسمائه» متصف ساختن خدای تعالی نفس خود را به اینكه مرید است اخبار از اراده او و نه أخبار از این است كه اراده اسمی است از اسامی او.

سلیمان عرض كرد: اخبار به این است كه اراده اسمی است از أسماء خدای چه اراده او علم او است، امام رضا علیه السلام فرمود: «یا جاهل فاذا علم الشی ء فقد أراده» ای نادان هر وقت بداند چیزی را باید اراده آن را نماید؟ سلیمان عرض كرد: بلی.

فرمود: پس اگر اراده نفرماید چیزی را باید عالم به آن نباشد؟ عرض كرد: بلی، فرمود: از كجا این را می گوئی و چه دلیل داری بر اینكه اراده او علم او است؟ «و قد یعلم ما لا یریده أبدا» و حال اینكه علم دارد به چیزی كه هرگز آن كار را نكرده است، و این است قول خداوند عزوجل كه فرموده است: «و لئن شئنا لنذهبن بالذی أوحینا الیك» ای پیغمبر گرامی اگر بخواهیم هر آینه ببریم آنچه را كه



[ صفحه 315]



وحی فرستادیم به سوی تو كه مراد قرآن است، یعنی از سینه ها و مصحفها محو كنیم.

«فهو یعلم كیف یذهب به و هو لا یذهب به أبدا» پس خداوند تعالی علم دارد به اینكه چگونه قرآن را از صدور و صحف محو كند و برباید و حال آنكه هرگز نبرد آن را، سلیمان عرض كرد: این كار به علت این است كه خدای تعالی فارغ شده است از امر و آنچه بایستی تقدیر نماید فرموده است و دیگر اراده در آن ندارد و تغییر و تبدیل و كم و زیاد نمی دهد.

امام رضا علیه السلام فرمود: این قول یهود است «فكیف قال تعالی ادعونی استجب لكم» اگر چنین است كه یهود گویند خدای از كار فراغت یافته است پس چگونه می فرماید: بخوانید مرا و حاجات خود را در حضرت من عرضه دهید تا از بهر شما مستجاب و برآورده گردانم، سلیمان عرض كرد: مقصود خدای تعالی این است كه قادر است بر روا كردن حاجت.

امام رضا علیه السلام فرمود: «أفیعد ما لا یفی به فكیف قال یزید فی الخلق ما یشاء» آیا خداوند تعالی وعده می دهد به چیزی كه به آن وفا نمی كند پس چگونه می فرماید فزوده می گرداند در خلق آنچه را كه می خواهد، و می فرماید: «یمحوا الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب» محو می كنید خدا آنچه را كه می خواهد، یعنی نسخه آن را صواب می داند و اثبات می كند آنچه را كه در آن مصلحت می داند و در حضرت او است ام الكتاب كه لوح محفوظ است و هیچ چیزی نیست جز اینكه در آن نوشته است.

در تفاسیر از ابن عباس منقول است كه خداوند لوح محفوظ را از یك گوهر سفید بیافریده كه طول آن پانصد ساله راه است، هر روز خدای تعالی سیصد و شصت بار در آن لوح نظر می فرماید آنچه خواهد محو و آنچه خواهد اثبات می فرماید برحسب مصلحت اشخاص مثل آنكه چون بنده دعائی كند یا صدقه بدهد یا طاعتی كند عمر او را دراز گرداند، بالجمله سلیمان از ادای جواب عاجز ماند و پاسخی نراند.



[ صفحه 316]



امام رضا علیه السلام فرمود: ای سلیمان «هل یعلم ان انسانا یكون و لا یرید أن یخلق انسانا أبدا و أن انسانا یموت الیوم و لا یرید أن یموت الیوم» آیا خدا عالم است به وجود و تكوین انسانی و حال اینكه اراده نفرموده باشد كه هرگز انسانی خلق فرماید و علم دارد به اینكه انسانی امروز می میرد و حال اینكه اراده نكرده باشد مردن او را امروز؟ سلیمان عرض كرد: بلی.

امام رضا علیه السلام فرمود: «فیعلم انه یكون ما یرید أن یكون أو یعلم أنه یكون ما لا یرید أن یكون» پس خداوند علم دارد به وجود یافتن چیزی را كه اراده فرموده است وجود پیدا كند و علم دارد به اینكه صورت می پذیرد چیزی را كه اراده نكند وجود پیدا كردن او را، سلیمان عرض كرد: خداوند علم دارد به اینكه هر دو می شوند.

فرمود: «اذا یعلم أن انسانا حی میت قائم قاعد أعمی بصیر فی حالة واحدة و هذا هو المحال» در این هنگام خداوند علم خواهد داشت كه انسانی زنده است مرده است ایستاده است نشسته است نابینا است بینا است در یك حالت و این محال است، حاصل معنی این كلام مبارك این است كه مثلا خداوند می داند كه انسانی می میرد و اراده ندارد امروز بمیرد و می داند انسانی زنده است و اراده ندارد زندگی و حیات او را.

پس اگر اراده علم باشد چنانكه سلیمان می گوید پس خدا می داند كه انسانی در یك حالت هم زنده است و هم مرده، زیرا كه بنابر فرض مذكور علم اراده است و اراده هم از مراد تخلف نكند پس در یك حالت انسانی را كه خدا علم به حیات و موت او دارد اراده به حیات و موت او نیز دارد و اراده هم از مراد تخلف نكند پس مراد حیات و موت او می باشد و چیزی هم كه مراد است ناچار به مقام فعلیت رسیده است و الا مراد معنی ندارد پس بالفعل انسانی هم مرده است و هم زنده است و هم ایستاده و هم نشسته و هم كور و هم بینا است در یك حالت و این جمیع بین المتناقضین است وعقل به بطلانش حكمران است.



[ صفحه 317]



بالجمله سلیمان عرض كرد: فدایت گردم خداوند به یكی از این دو چیز مذكور عالم است نه به آن یك دیگر، فرمود: «لابأس فایهما یكون الذی أراد أن یكون أو الذی لم یرد أن یكون» باكی نیست بازگوی خداوند به كدام یكی از این دو علم دارد به آن چیزی كه اراده كرده است بودش را یا به آن چیزی كه اراده نفرموده است وجود آن را؟ سلیمان عرض كرد: خدای عالم است به آنچه اراده فرموده است وجودش را، حضرت رضا علیه السلام و مأمون و أصحاب مقالات و نظر كه در آن محضر بودند بر وی خندان شدند.

امام رضا علیه السلام فرمود: «غلطت و تركت قولك انه یعلم أن انسانا یموت الیوم و هو لا یرید أن یموت الیوم و أنه یخلق خلقا و أنه لا یرید أن یخلقهم و اذا لم یجز العلم عندكم بما لم یرد أن یكون، فانما یعلم أن یكون ما أراد أن یكون».

به غلط رفتی و سخن خود را كه از نخست گفتی خدای تعالی عالم است به اینكه انسانی امروز می میرد و اراده نفرموده است كه امروز بمیرد و علم دارد به اینكه وجود پیدا می كند خلقی و حال اینكه اراده نفرموده بود كه بیافریند ایشان را! فرو گذاشتی و بعد از اقرار انكار آوردی، و اگر به عقیدت شما جایز نباشد علم داشتن خدای به چیزی كه اراده نفرموده است وجود پیدا كردن و قیام آن را پس علم خواهد داشت به آنچه اراده ی وجود و ظهور و نمو آن را فرموده باشد نه به آنچه اراده نفرموده است، پس چرا گفتی علم دارد به چیزی كه اراده نفرموده است؟! سلیمان عرض كرد: سخن من این است كه اراده نه علم و نه غیر علم است.

امام رضا علیه السلام فرمود: «یا جاهل اذا قلت لیست هو فقد جعلتها غیره و اذا قلت لیست هی غیره فقد جعلتها هو» ای نادان چون می گوئی اراده نه علم است و این عقیدت داری همانا اراده را غیر از علم دانسته ی! و گاهی كه می گوئی اراده غیر از علم نیست پس اراده را علم دانسته ی و این سخن نقیض یكدیگر است و اجتماع متناقضین محال است، سلیمان عرض كرد: خدای تعالی قبل از آنكه



[ صفحه 318]



چیزی را خلق فرماید می داند كه چگونه چیزی را خلق می فرماید، فرمود: بلی، عرض كرد: پس این اثبات چیزی است با خدا، یعنی باید قائل بازلیت چیزی دیگر شد.

فرمود: «أحلت لأن الرجل قد یحسن البناء و ان لم یبن و یحسن الخیاطة و ان لم یخط و یحسن صنعة الشی ء و ان لم یصنعه أبدا» سخنی به محال آوردی چه بسیار افتد كه مردی علم بنائی را نیكو دارد اگر چند بنائی بر ننهاده باشد، و بسا هست خیاطت را خوب می داند اگر چه خیاطی نكرده باشد، و ساختن چیزی را نیكو می داند اگر چه هرگز آن چیز را نساخته باشد.

پس از آن فرمود: ای سلیمان آیا خدا می داند كه یگانه است و واحد است و چیزی با او نیست؟ عرض كرد: بلی، فرمود: «أفیكون ذلك اثباتا للشی ء؟» آیا این علم داشتن خدای موجب این است كه چیزی را باید با او اثبات نمود؟ سلیمان عرض كرد: خداوند نمی داند كه واحد است و چیزی با او نیست، امام رضا علیه السلام فرمود: «أفأنت تعلم ذاك؟» آیا تو می دانی كه خدای واحد است و چیزی با او نیست؟ عرض كرد: بلی، فرمود: «فأنت یا سلیمان أعلم منه اذا» پس در این صورت تو ای سلیمان از خداوند عالم داناتر خواهی بود.

سلیمان عرض كرد: «المسئلة محال» اصل این سؤال و جواب كه خدا بداند چیزی با او نیست و فرد و یگانه است یا من بدانم محال است، امام علیه السلام فرمود: نزد تو محال است «انه واحد لا شی ء معه و انه سمیع بصیر حكیم قادر» همانا خداوند یكی است و هیچ چیز با او نیست و شنوا و بینا و دانا و توانا است عرض كرد: بلی محال است.

فرمود: پس چگونه خداوندن خبر داده است كه یكی است و زنده است و شنونده و بیننده و حكیم و قادر است «و هو لا یعلم ذلك و هذا رد ما قال و تكذیبه تعالی الله عن ذلك» و حال اینكه ندانسته باشد و به عقیدت تو عالم به آن نباشد و این رد آن را می نماید كه خدای تعالی خود فرموده است و موجب تكذیب قول یزدان است تعالی الله عن ذلك.



[ صفحه 319]



پس از آن امام رضا علیه السلام با او فرمود: «فكیف یرید صنع مالا یدری صنعه و لا ما هو و اذا كان الصانع لا یدری كیف یصنع الشی ء قبل أن یصنعه فانما هو متحیر تعالی الله عن ذلك علوا كبیرا» پس چگونه خداوند تعالی اراده می فرماید ساختن چیزی را كه ساختن آن را نمی داند و نمی داند كه آن چیست و هر گاه صانع قبل از آنكه چیزی را بسازد و به صنعت آن عالم نباشد در كار و كردار خود متحیر و سرگشته می ماند، و خداوند عالم خبیر قادر از این گونه نسبت منزه و بسی برتر و بلندتر است.

سلیمان عرض كرد: همانا اراده قدرت است، امام رضا علیه السلام فرمود: «هو عزوجل یقدر علی مالا یرید أبدا و لابد من ذلك لأنه قال تبارك و تعالی: و لئن شئنا لنذهبن بالذی أوحینا الیك فلو كانت الارادة هی القدرة كان قد أراد أن یذهب به لقدرته».

خداوند تعالی قادر است بر آنچه هرگز اراده آن را نفرماید و از قبول این امر چاره نیست، چه خداوند تعالی می فرماید: ای پیغمبر گرامی اگر بخواهیم هر آینه می بریم آنچه را كه به تو وحی كرده ایم یعنی قرآن را، پس اگر اراده همان قدرت باشد باید خداوند تعالی اراده بردن قرآن را از سینه ی پیغمبر كرده باشد چه قدرت بر آن دارد، یعنی اگر قدرت و اراده یكی باشد بایستی خداوند چون این اراده را بنماید قرآن را ببرد.

سلیمان را دیگر قدرت و راه تكلم نماند و خاموش شد، و مأمون در این حال گفت: ای سلیمان «هذا أعلم هاشمی» علی بن موسی الرضا علیهماالسلام از تمام بنی هاشم اعلم است، و از آن پس مجلس درشكست و حاضران متفرق شدند.

ابن بابویه علیه الرحمه در پایان این خبر می فرماید: مأمون تمامت متكلمان فرق مختلفه و دارایان عقاید و مذاهب مضله را كه بدانست و بشناخت از هر شهر و دیار برای مناظره با حضرت امام رضا علیه السلام جلب می نمود، چه بسیار حریص بود كه مگر صورتی پیش آید كه امام رضا علیه السلام از جواب دلیل و حجت یك تن از ایشان باز ماند



[ صفحه 320]



و مغلوب شود.

این اندیشه و تدبیر او از شدت حسدی كه بر آن حضرت و بر مراتب عالیه علم و فضایل آن حضرت داشت روی می داد لكن رغما لأنفه حضرت امام رضا علیه السلام هر كسی با آن حضرت راه تكلم برگشود به فضل و فزونی آن حضرت اقرار كرد و ملتزم حجت و برهان گردید، زیرا كه خدای تعالی البته كلمه خود را بلندی و رجحان دهد و نور خود را تمام گرداند و حجت خود را نصرت دهد.

یزدان تعالی بر همین منوال در كتاب مجید خود وعده نهاده است و فرموده است: «انا لننصر رسلنا و الذین آمنوا فی الحیوة الدنیا» بدرستی كه ما وعده كرده ایم فرستادگان خود را و آنان كه در زمان زندگی در دار دنیا ایمان آورده اند نصرت بخشیم، یعنی بالذین آمنوا الأئمة الهداة و أتباعهم العارفین بهم و الاخذین عنهم بنصرهم بالحجة علی مخالفیهم لعنهم الله ماداموا فی الدنیا و كذلك یفعل بهم فی الاخرة و ان الله عزوجل لا یخلف وعده.

مقصود خدای به الذین آمنوا به كسانی كه ایمان آورده اند أئمه هدی علیهم السلام و اتباع ایشان است كه عارف به ایشان و اخذ نمایندگان از ایشان هستند كه یاری می كنند أئمه علیهم السلام را به اقامت حجت و دلیل بر رد مخالفان ایشان چندانكه در دنیا زنده و پاینده هستند، و همچنین خداوند یاری كند ایشان را در سرای آخرت، چه خداوند تعالی آنچه را كه وعده فرموده است خلاف آن را نمی كند.

راقم حروف گوید: چون كسی در این خبر به دقت نظر نماید بعضی مطالب دقیقه مكشوف آید: یكی اینكه از نخست با سلیمان گفت كه مراد من این است كه امام رضا علیه السلام را اگر چه به یك حجت و دلیل باشد ملزم و مجاب سازی، چه قوت تو را در مراتب سخنوری دانسته ام.

دیگر اینكه هر وقت نگران سلیمان می شد كه در مقاوم محاورت می لغزد به زبانی ظریف او را متنبه می كرد و می گفت: نگران اطراف خود از أهل نظر باش یعنی منحرف مشو و نپرداخته و نسنجیده مگوی و دیگر باره به آن حضرت به تجدید مسئله



[ صفحه 321]



سخن می كرد و می گفت: وی متكلم خراسان است و سلیمان را تشجیع و ترغیب می نمود.

دیگر اینكه چون مغلوب شدن سلیمان را بالصراحة بدانست او را نكوهش و یادآوری نمود و قطع آن عنوان را امر نمود تا مبادا مجاب گردد و بهانه از بهرش نماند و مردمان از مغلوب شدن او آگاه شوند و این تیری را كه تركش داشت بی فایده و كند گردد و بی سوا و مفتضح شود، أما حضرت رضا علیه السلام چون قصد مأمون را می دانست كه سلیمان بگوید: نگذاشتند اقامت حجت و دلیل خود را بنمایم و برطرف برابر غلبه نمایم، فرمود: قطع سخن او را نكن تا همین قطع نمودن صحبتش را حجتی بگرداند و فرمود: تكلم كن ای سلیمان، و در هر موقعی كه لازم شدی مأمون از حمایتش غفلت نمی كردی.

و چون یكباره مغلوب و مضمحل گشت و راهی دیگر برای تجدید مطلع و مسئله نماند، و فضل و جلالت حضرت امام رضا علیه السلام و عظمت علم و حجت او بر همه مكشوف شد با كمال بغض و حسد گفت: ای سلیمان وی داناترین هاشمیین است، و اگر منصف و متدین بود می گفت: اعلم و افضل تمام مخلوق و علمای عالم است.

أما این سخن چاره این امر را نمی كند و آفتاب نوربخش آسمان امامت و ولایت را نمی توان در حجاب جهل و ضلالت پنهان ساخت و مدار عالم امكان را كه خود همان گمراه یكی از اجزای عالم است از تربیت و رعایت اجزای ممكنات نتوان از كار انداخت و جمله را فانی و زایل نتوان نمود مگر زمانی كه خدای خواسته باشد و دیگری از جانب حق به جای او به امامت منصوب گردد و امام سابق برحسب ظاهر از انظار مردم بی بصیرت پوشیده آید.

همانا امام رضا علیه السلام كه بر كنه كار واقف و بر نیت و اراده مأمون عالم بود چون مأمون مجلس مناظره را چنان كه خود خواست فراهم ساخت و به مراتب تفوق و غلبه سلیمان مروزی كه نخستین متكلمین أهل خراسان بود خاطر بپرداخت



[ صفحه 322]



و غلبه او را بر امام عصر علیه السلام یقین كرد در طلب آن حضرت بفرستاد.

امام رضا علیه السلام اجابت دعوت را بفرمود لكن از نخست بفرمود تا حسن بن محمد نوفلی و عمران قبل از تشریف فرمائی آن حضرت به مجلس مأمون برفتند و به تصرف و توجه امامت در آغاز امر از مسئله بداء كه مفصل ترین مسائل است سخن در پیوستند و در اثنای همان حال تشریف قدوم ارزانی داد و به طوری كه مشروح گشت مناظراتی مفصل در میانه برفت و در هر عنوان سلیمان مغلوب گشت.

به علاوه در هر موقعی امام رضا علیه السلام نسبت به أول متكلم خراسان یا جاهل و یا خراسانی خطاب همی فرمود و او را به غلط منسوب و مسلم گردانید و در گردش الفاظ با خود مأمون و أهل مجلس بر وی بخندیدند و این خنده سوراخی بر جگر مأمون می رسانید و از هزاران گریستن صدمتش افزون بود.

چه برحسب ظاهر این مغلوبیت و این خطابها و تخفیفها به خود مأمون بازگشت داشت، و با اینكه می خواست نور خدا را خاموش و ولی خدا را مغلوب و مضمحل گرداند بدست و تدبیر و تذویر خودش نتیجه به عكس بخشید، و مراتب عظمت و جلالت و علم و فضل و نورانیت آن حضرت روشن تر و جهل و ضلالت مأمون و سایر مخالفان دین بر خلق عالم مبرهن تر و مسلم تر شد.